ای شاه(همای)


ای شاه بی خیال مست

با توام آیا با منه مسکین حواست هست

روزگاری دامنت میگیرد آه این فقیران تهی دست 

تا کنون آیا کنار کودکانت نیمه شب آشفته خفتستی

نه نه تو بی غم و مستی 

تا کنون حتی برای تکه نانی پیش فرزندان خود شرمنده بودستی

نه نه تو بی غم و مستی 

کجا پای تو تا زانو به گل بودست

کجا چشمانت از بار گناهانت خجل بودست 

صدای ناله ي دهقان پیری را که می گرید شنیدستی

نه نه تو بی غم و مستی 

ای شاه بی خیال مست

با توام آیا با منه مسکین حواست هست

روزگاری دامنت میگیرد آه این فقیران تهی دست

بیان دیدگاه